Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-05-02@14:59:36 GMT

قاتلِ مادر بخشیده شد

تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۰۵۲۵۶

قاتلِ مادر بخشیده شد

به گزارش خبرنگار جام‌جم، فرشید ۴۳ساله روز چهارم اسفند سال گذشته در پی توهم ناشی از مصرف شیشه مادر ۷۱ساله‌اش را با ضربه‌های چرخ خیاطی در خانه‌شان در حاشیه اتوبان نواب تهران به قتل رساند. خواهرش همان زمان او را بخشید و بعد از گذشت شش ماه از این مادرکشی، چهار پسر مقتول هم برادرشان را بخشیدند. دیروز متهم به مادرکشی برای شرکت در آخرین جلسه تحقیقات از زندان کرج به شعبه سوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در حالی که به‌شدت از قتل مادرش ناراحت بود، گفت‌: می‌خواستم با چرخ خیاطی به کمد ضربه بزنم اما ضربه‌هایی به سر مادرم زدم و او فوت شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 
محمد‌مهدی براعه، بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران با تایید این خبر به جام‌جم گفت‌: پرونده متهم با صدور جلب به دادرسی به‌زودی برای محاکمه از جنبه عمومی جرم به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال خواهد شد. 

گفت‌وگو با متهم

شهاب ۴۳ ساله هنوز مرگ مادرش را باور ندارد، از خودش متنفر است و عذاب وجدان رهایش نمی‌کند. با او در حاشیه جلسه تحقیقات قضایی گفت‌و‌گو کردیم که می‌خوانید.
 
از زندگی‌ات بگو‌.
۲۰ساله بودم که عاشق دختری شدم اما خانواده‌ها مخالفت کردند و از او جدا شدم. بعد از آن گرفتار باند خلاف شدم. عضو باند زنبورهای سرخ شدم. به صورت مسلحانه به خانه‌های پایتخت دستبرد زده و طلا و اموال قیمتی سرقت می‌کردیم‌. بعد از محاکمه به رد مال و ۱۵سال حبس محکوم شدیم. سال۹۵ بعد از ۱۵سال حبس آزاد شدم. 
 
بعد از آزادی چه کردی‌؟
به خاطر سابقه‌ام کسی به من کار نمی‌داد و با بدبختی در رنگ‌فروشی مشغول به کار شدم. یک‌سال بعد از آزادی معتاد به شیشه شدم. 
 
با مادرت اختلاف داشتی؟
 عاشقش بودم.
 
از روز قتل بگو.
برادرم خواب بود، من و مادرم اتاق‌نشیمن بودیم، شیشه مصرف کرده و دچار توهم شدم. مادرم به جای این‌که نام مرا صدا بزند نام برادرناتنی‌ام را صدا زد، عصبانی شدم و چرخ خیاطی را برداشتم تا به سمت کمد بزنم که مادرم بلندشد و او را زدم.
 
بعد چه شد؟
 برادرم بیدار شده و ماجرا را فهمید. از پنجره طبقه سوم خودم را پرت کردم پایین تا خودکشی کنم و به این عذاب وجدان پایان دهم که زنده ماندم. 

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: شیشه مرد ها قتل مادر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۰۵۲۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • دستگیری ۲ خواهر قاتل پدر در تهران
  • شناسایی و دستگیری قاتل در خرم‌آباد
  • پیشنهاد تماشای «افعی تهران» در تلویزیون
  • دستگیری ۳ قاتل فراری در ۳ عملیات ضربتی | عامل قتل با وینچستر دستگیر شد
  • دفن جسد زن جوان در باغ شخصی یک مرد | نمی‌خواستم او را بکشم
  • کشف جسد زن ۳۶ ساله در باغ و دستگیری قاتل
  • دانشکده علوم خانواده دانشگاه تهران افتتاح شد
  • معمای اتوبان
  • بانوی دشتستانی به بیماران نیازمند به عضو حیاتی دوباره بخشیده شد
  • عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم